شهربازی امیر پارس
امروز پنج شنبه من و مامان معصوم تصمیم گرفتیم ببریمت شهربازی.طرفای ظهر دایی شاهین مارو رسوند و ماهم یه کم تو پاساژ گشتیم و بعد شمارو بردیم شهربازی...چون بابا شاپور و بابا محمد هنوز سفرن من و مامان معصوم تنهایی آوردیمت شهربازی تا یه کم حوصلت سرجاش بیاد،اخه زمستون فصل بدیه نمیشه بچه هارو بیرون برد دقیقا تو هم با شروع فصل سرما راه رفتن و یاد گرفتی و مشتاق گشتن شدی..
بگذریم...اولین وسیله ای که سوارت کردیم خراب بود و حسابی سر و صداکرد تو هم خیلی ترسیدی و رفتی تو فاز لجبازی.هر وسیله ای رو میدیدی گریه میکردی و مجبور شدیم شما و مامان معصوم رو باهم سوار قطار پرنده کنیم .اما از تمام اون وسیله ها عاشق استخر توپی که مناسب سنت نیست و نمیتونی بری توش.از بیرون نگاه میکردی و کلی ذوق میکردی.دست اخرم دوسه تا وسیله به زور نشستی و زود برگشتیم که اذیت نشی ..اومدی خونه و تخت خوابیدی...
اینم شما در حال گریه
اینجا حالت بهتر بود
اینجا محو استخر توپ شده بودی
اینم ناخدا ماهک.....
و اینم پرنسس بد اخلاق من
دوستت دارم نفسم.....تا پست بعد بوس بوس