ماهک کوچولوی ماماهک کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

روزهای با تو بودن

قصه ی شیطنت های من........

1393/3/13 14:21
نویسنده : مامان و بابا
2,041 بازدید
اشتراک گذاری

سلام من ماهکم اینجا میخوام چکیده ای از شیطنت هام. براتون همراه با عکس بزارموببینید و حالشو ببرید.....

معمولا صبح ها زود بیدار میشم و نزدیکای ظهر منو به زور میخوابونن....شاکی

من هم بعد از یه چرت بلبلی بیدار میشم و حرص مامانم رو در میارم....خندونک

یواش یواش میرم سمت حموم و سبد لباسارو نشون میکنم ....خجالت

بقیه ی داستان ادامه ی مطلب.....

بعد از برسی و کنکاش به مامان یه لبخند میزنم تا حواسش پرت شه...راضی

بعد با یه حرکت سریع میپرم تو سبد....حسود

بعد اماده ی حمام رفتن میشم ...یه اب بازی جانانه.....چشمک

بله .....ما اینیم دیگه........فرشته

بازگشت از حمام و اغاز شیطنت.......این کابل تبلت مامانه خیلی خوشمزس......

اینجا هم کمد لباسای مامان معصومس....از زمین خسته شدم نشستم روش.....زبانپ

مامانم هی میگه بیا پایین منم براش زبون درازی میکنم.....

بعد یه کم تاب بازی میکنم تا مامانی خسته نشه از بغل کردن زیاد من.اما روی تاب هم ساکت نمیشینم و به مامانی میگم باید باهام دالی بازی کنی.......سوت

بعد از تاب بازی و یه چرت کوتاه دوباره پر قدرت شروع به شیطونی میکنم و این بار کیف مامانی رو هدف قرار میدم....قه قهه

و چون عاشق پستونکم هستم پیداش میکنم و میخورم و بعد دوباره بازیمو ادامه میدم...متنظر

کم کم غروب از راه میرسه و  یه وعده شیر میخورم و منتظر میشم بابا شاپور از سرکار بیاد و منو ببره بیرون یه گشتی بزنم .این کار هر روز منه بلهههههههههههههههههه........خنده

بعد که برگشتم با بابا محمد کلی بازی میکنم و اون منو میبره جاهایی که نباید ببره و من همه چیزو دست میزنم و بهم میریزم........متفکر

و دیگه وقتشه که من یواش یواش لباس خوابمو بپوشم .مامانی لباسمو عوض میکنه تا برای خواب اماده شم اما من حالا حالاها قصد خوابیدن ندارم و اینا خوش خیالن....حسود

رختخواب که پهن میشه بابا محمد و من میریم توش و باهم کشتی میگیریم و حسابی بازی میکنیم.وقتی که بابا شاپور میره لالا منم میره تو رختخوابش و کلی باهاش بازی میکنم و مامان معصوم منو میشونه تو کمد دیواری و کلی حال میکنم....خندونک

وقتی بابا محمد و بابا شاپور میخوابن تازه نصف شیطونی های من شروع میشه کلی با مامانی و مامان معصوم بازی میکنم و میرم تو سینک ظرفشویی میشینم....

مامانی میگه بیا پایین و منم میخندم و میگم نمیام....راضی

بعدش میرم سراغ اتو و میندازمش زمینخنده

بعدش میرم تو یخچال یه کم خنک شم.....دلغک

مامان معصوم هی میگه یخچال میسوزه بیا بیرون ولی من گوشم بدهکار نیست...تازه خوشم اومدهفرشته

بعد از کلی شیطنت منو میخوان بخوابونن و من تا ساعت 2 شب مقاومت میکنم و در اخر تسلیم میشم و میخوابم....گریه

شب به خیر بوس بوس..........بوسبوس

نظرات (7)

کودک ايراني
13 خرداد 93 18:12
با سلام! وبلاگ کودک ايراني راه اندازي شد! از شما دعوت ميشود در نظرسنجي وبلاگ شرکت کنيد و بگوييد که ميخواهيد در اين وبلاگ درباره کدام يک از موضوعات مربوط به کودکان مقاله قرار داده شود؟ نظر خود را فقط از طريق درج نظر در وبلاگ اعلام فرماييد. از بين کساني که نظر درج ميکنند ، به قيد قرعه به سه نفر کارت شارژ تلفن همراه هديه داده ميشود! قرعه کشي جمعه 16 خرداد ساعت 20 انجام شده و نتيجه آن به اطلاع همه ميرسد. منتظر نظرات خوب شما هستيم! با تشکر! ----
sana jooooni
22 خرداد 93 13:26
سلام خوشگل ، عسل ، جيگر ، چه قدر نازي ماشالله . از اشنايي با شما خوشحالم.، عسلمو يه عالمه ببوس . خوشحال ميشم به ثناي منم سر بزني .
مامان افسانه
22 خرداد 93 18:43
سلاااااااااااااااااااااااااام چه جیگملی داری شما براش حتما اسپند دود کن عزیزم خیلی خیلی از اشنایی با شما و دخمل ناز و عسلتون خوشحال شدم ممنون عزیزم راستش هر چقد میام وب دنیا جون و براتون نظر میزارم اما ثبت نمیشه نمیدونم چرا،مینویسه کد صحیح نیست اگه دلیلش رو فهمیدی بهم بگو عزیزم.....دنیا رو ببوس
مامان نیلوفر
23 خرداد 93 0:22
سلام دختر خیلی خیلی نازی داری خدابراتون حفظش کنه ممنون که به وبلاگ ما هم سر زدید خوشحال میشم اگر تبادل لینک کنید
مامان صفورا
26 خرداد 93 0:43
ای وروجک خاله
مامانی(برای دخترم زهرا)
29 خرداد 93 23:10
عکس خوابش رو دوس دارم ماه کوچولویی که خوابه
mami
24 تیر 93 3:01
چه نی نی نازنینی زنده باشی و سلامت خاله