ماهک کوچولوی ماماهک کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

روزهای با تو بودن

ماهک و شلمن..........

1393/3/8 1:00
نویسنده : مامان و بابا
698 بازدید
اشتراک گذاری

عسل خوشمزه ی مامان بلاخره پرونده ی گوش و گوشواره های شما با یه حرکت جسورانه ی مامان معصومه بسته شد ،سه شنبه مبعث حضرت رسول بود اما بابا شاپور رفته بود سر کار بابا محمدم از دوشنبه رفته بود دورود ،مامان معصوم گفت بیا تا قبل از اینکه دوباره سوراخ گوشت کیپ شه گوشواره های طلاتو برات بندازه،من اولش تردید داشتم از طرفی هم اصلا دوست نداشتم یه بار دیگه سوراخ کردن گوش رو تجربه کنی،دل رو به دریا زدم و مامان معصوم دست به کار شد البته شما خواب بودی و این هم مزید بر علت شد که به راحتی گوشواره ی اول رو بندازیم بعدش شما بیدار شدی منم سرت رو گرم کردم و گوشواره ی دوم هم رفت سر جاش،اصلا اذیت نشدی بر عکس شبی که خواستیم نخ برات بندازیم و شما هی گریه میکردی ،خیلی اروم نشستی و بلاخره تموم شد....

هر روز چهار بار گوشهات رو میشوریم و با پماد چرب میکنیم خیلی خوب شده زخماتم کاملا برطرف شد،خیال منم راحت شد چون دوباره لازم نیست اون لحظه های تلخ برام تکرار بشه،قرمزی بدنت هم کم شده اما برطرف نشده ،الان دو روزه یاد گرفتی لبه ی تخت و کمد و هر چیزی که محکمه میگیری و روپاهات وایمیستی،ماشالا دختر زرنگی هستی و کم کم داری تلاش میکنی برای راه رفتن،ما هم برای اون روز با شکوه بی تابیم،روزیکه دستاتو بگیریم و تو خیابونا قدم بزنیم.

روز سه شنبه من از طریق اینترنت برات شلمن(چراغ خواب موزیکال)رو سفارش دادم که  پولشو دایی شاهین و بابا شاپور و مامان معصوم دادن دستشون درد نکنه،چهارشنبه ساعت ۵ هم به دستمون رسید و از اونجاییکه با اسباب بازی میونه ی خوبی نداری از این هم استقبال نکردی فقط یه مدت به خاطر رنگ چراغش هنگ کرده بودی.......

روز دوشنبه با مامان معصوم و شما رفتیم یه دوری بزنیم و منم رفتم بوتیک  نزدیک خونه ی مامان معصوم که بیشتر لباسای خونگیتو ازش می خرم،لباساش همه مارک هستن و من از جنساشون راضیم کلی لباس شیک آورده بود و منم وسوسه شدم دو دست برات خریدم مامان معصوم میگه اینقد براش لباس نخر ،کمدا جا ندارن ،اما من هر جا میرم هر چیزی که برات میبینم و خوشم میاد باید بخرم.

امروز جمعه س و بابایی قراره برگرده پیشمون.ما هم دلمون خیلی براش تنگ شده.دیشب موقع خوابیدن کلی اذیت کردی و تا ساعت دو بامداد مقاومت کردی اما بلاخره ساعت دو و پنج دقیقه با کلی تلاش  تسلیم شدی و لالا کردی صبح هم چند بار تلاش کردی بیدار شی اما من خوابوندمت و تا ساعت 11 خوابیدی .صبح با بابا شاپور رفتی نانوایی و اقای نانوا بهت یه تیکه نون داده بود و در حال گاز زدن نون برگشتی خونه....خندونک

دیروز مامان معصوم برات دو دست لباس خواب خرید که خیلی بامزه بودن اینم عکسشون.....

این لباسارو هم من واست خریدم تو عکس یه کم چروکه چون به خاطر حساسیت بدنت تا خریدم شستم و بعد ازشون عکس گرفتم....

اینم شلمن چراغ خواب ماهک گلی.......

نفس مامان داری با تعجب به نورها نگاه میکنی......

قربون لبخندت برم عزیزم........

بادکنک بازی عسلم.......

داری کابل تبلت مامانی رو میخوری.عاشق سیم و کابل و پریز هستی .کلا خطرناکی......

اینم تصویر شما ساعت 12 دیشب که شروع مقاومت برای بی خوابی بود.......

عزیز مامان خیلی دوستت دارم خیلی زیاد بوس بوس...بوسبوسبوسبوسبوسبوسبوسبوس

پسندها (15)

نظرات (2)

مامانی ساره
11 خرداد 93 15:40
مبارکت باشه عزیز دلم ماشاءالله هزار ماشاءالله شما خیلی نازیا مامانی واسش اسپند دود کن
مامان افسانه
22 خرداد 93 18:52
چه لباسای نازی داری خاله جونم از بس ناز و عسلی توی این لباسا مثل فرشته ها می شی از دسا شمانی نی هاکه تازه شبها یادتون می افته می خوایید بازی کنین اخه ما مامانها چه گناهی کردییییییییییییییییییییییییییم با این همه شما نی نی ها نفسهای مایید بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووس برای همه نی نی ها مخصوصا ماهک عسل و ناز و خوشگل من