ماهک کوچولوی ماماهک کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

روزهای با تو بودن

برای ماهکم.......

1393/2/31 14:51
نویسنده : مامان و بابا
482 بازدید
اشتراک گذاری

دنیای من در کنار تو دنیای زیبا و عجیبیه،دنیایی که انگار شروع دوباره ی کودکی های منه،کنار تو ،همراه تو دوباره بچه میشم و با بزرگ شدنت بزرگ و بزرگتر.چه حس غریبیه مادر شدن،وقتی مادر میشی صبور میشی ،محکم میشی ،همه ی دنیاتو زیر پای دخترت میزاری ،از خودت میگذری تا بهترین ها رو تجربه کنه،تا تو این دنیای بی رحم فقط قشنگیا رو ببینه ،خم میشی اما دوباره به خاطر عشقت محکم و قاطع می ایستی،وقتی مادر شدی باورت میشه تمام قلبت درگیر حس مادریته،همه ی وجودت دخترته،همه ی عشقت لبخندشه و تمام دردت دیدن ناراحتیشه،ماهک من تمام دنیای من،کنار تو بچه شدم و با تو دارم دوباره بزرگ میشم ،گاهی که باهات بازی میکنم حس میکنم از بازی کردن لذت میبرم مثل وقتی که کوچیک بودم،تو همه ی دنیای منی و من به اندازه ی بی اندازه دوستت دارم،با تو خوشبختم  خوشبخت تر از قبل .............

دیروز من و تو و بابایی رفتیم سمت کرج،ساعت ۵ راه افتادیم و ۶ رسیدیم خونه ی بابا ایرج و عزیز...اخه مامان بزرگ بابایی اومده بود و ما رفتیم دیدنش،تو ماشین خوابیدی و زیاد اذیت نکردی.اما خونه ی بابا ایرج خیلی غریبی میکردی و همش ازم میخواستی بغلت کنم،وروجک من انگار میدونی مامان عاشق این کارته این که با وجود من حس امنیت داشته باشی اینکه بغل هیچ کس نری و سفت به مامان بچسبی،همش بغلت کردم تا اذیت نشی اما خودم حسابی اذیت شدم و شونه هام درد گرفت امروز با ترازو وزنت کردم دقیق ۸ کیلو شدی......غروب همراه عزیز و بابا ایرج و بابایی رفتیم فروشگاه خانه و کاشانه و برات کلی اسباب باژی خریدم،از وقتی تو به دنیا اومدی هر جا میرم فقط چشم دنبال لباس بچه و عروسکه،برات یه پاپوش خریدم که واست کوچیکه،یه لیو ان طرح جغد،یه لیوان عروسکی،یه عروسک خشگل،یه قطار چوبی،دو تا اردک حمام،یه لیف عروسکی،یه حوله ،یه بشقاب ،یه کلاه لبه دار،یه بسته بادکنک یه گوی شیشه ای ......

خلاصه اومدیم خونه و شام خوردیم و راه افتادیم سمت خونه ی مامان معصوم ،مامان بزرگ بابایی هم ۲۰ تومن عیدی بهت داد ،دستش دزد نکنه.......بازم تو ماشین خوابیدی و رسیدیم خونه بیدار نشدی  و تا صبح خوابیدی.......

دختر خشگل من کنار تو همه چیز ٱرومه همه جا بهم خوش میگذره و حس خوبی دارم ،مامانی خیلی دوستت دارم قشنگم ،خیلی خیلی زیاد...........

اینم شرح گردش دیروز ما........

جیگر مامان اماده شده بره کرج.....

داری جلد دوربین مامان رو میخوری شکمو......

انگشتری که دایی شاهین واست خریده بود دیروز اندازت شد انداختم دستت اما شروع کردی به خوردنش منم ترسیدم قورتش بدی از دستت در اوردم.....

اینم خرید من و شما در فروشگاه خانه و کاشانه......

از این کفشا دو تا برداشتی اما خانم صندوق دار برات امتحانش کرد دید کوچیکه ولی من دیدم خوشت اومده برات یکیشو خریدم.خانم صندوق دار عاشقت شده بود عسلم..

اینم قطار چوبی ماهک خانم.گروه سنیش سه سال به بالاس اما من خوشم اومد واست خریدم...

اینم ست حمام.لیف و اردک و حوله و بادکنک......

ست غذاخوری.چون خیلی شکمو هستی برات خریدم......

با اینکه اذیت کردی اما دیروز خیلی روز خوبی برام بود.اینکه تمام طول رور تو اغوشم بودی برام خیلی لذت بخش بود عزیزم.دوستت دارم دختر قشنگ و دوست داشتنی منبوسبوسبوس

پسندها (5)

نظرات (0)