ماهک کوچولوی ماماهک کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

روزهای با تو بودن

ویروس بدجنس......

1393/9/19 1:12
نویسنده : مامان و بابا
764 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگ مامان تو این یک سال و سه ماه اونقدر مراقبت بودیم که هیچ مریضی جدی نگرفتی ،اما الان یک هفتس مریض شدی و حال مامان خیلی بده..خوب اولین تجربه ی منه و برام یه کم سخته.بزار برات از اولش تعریف کنم .پنج شنبه ی هفته ی پیش من و بابا محمد یه سر رفتیم خونه ی خودمون تا یه سری به خونه بزنیم شما پیش مامان معصوم موندی.نزدیکای غروب بابا محمد رفت کرج و منم با مترو اومدم خونه ی مامان معصوم.وقتی منو دیدی خیلی خوشحال شدی و از بغلم تکون نمیخوردی.خیلی لذت بخشه یه حسی که فقط یه مادر میتونه تجربش کنه.برات چوب شور خریدم و بستنی زمستونی .اولین بار بود که چوب شور میخوردی و بدت نیمد.

سر شب بهونه ی تابت رو گرفتی و منم نشوندمت تو تاب.حس کردم بی حالی و چشات پر شده بود اما مامان معصوم گفت چیزی نیست.شب هم خوب نخوابیدی و یه هو تب کردی و تا صبح ناله کردی.واست بمیرم که تنت درد میکرد.صبح زود پاشدی و شروع کردی گریه کردن.حالت بدتر شد و خیلی ترسیدیم با بابا شاپور و مامان معصوم رسوندیمت بیمارستانکودکان مفید.چون دکترت جمعه ها مطب نیست.

تبت سی و هشت و نیم بود و تو بیمارستان بهت تب بر دادن و دکتر معاینت کرد گفت ویروس بدجنس اومده سراغت و مریضت کرده استامینوفن و دیفین هیدرامین داد بهت .اون شب هم حالت زیاد خوب نبود و فرداش دوباره تبت بالا رفت و مجبور شدم ببرمت پیش دکتر خودت.اونم گفت از ویروسه و به جای دیفین هیدرامین بهت زادیکس داد.این چند روز خیلی اذیت شدی دفعه ی قبل که واسه چکاب بردمت نه و نیم کیلو بودی اما ابین سری نه و پنجاه گرم.یعنی چهارصد گرم کم کردی.

تبت از دیروز قطع شد اما غروبش دیدم تمام تنت دونه های ریز قرمز زده خیلی ترسیدیم و دوباره با بابایی و مامان معصوم بردیمت دکتر خودت.اونم گفت اسم این دونه ها گل افشانه.گفت بعد از ویروس  این دونه ها ظاهر میشن و نشون میده ویروس کم کم بارشو بسته و رفته .خلاصه این هفته کلا تو مطب دکترا بودیم و شما هم حسابی بی حال.الان شما خوابیدی و تازه از غروب امروز کم کم شیطنت هات شروع شده.خدارو شکر میکنم که گاهی یادم میندازه سلامتی بالاترین ثروتیه که  به خودت و خانوادت داده وهمیشه نادیده میگیریمش.مولتی ویتامین هات تا جمعه قدغن شده و بیرون رفتن هم قدغن..

بابا شاپور و بابا محمد فردا میرن سفر.میرن دوتایی حال و حول.ما هم تنها میمونیم.دختر قشنگم خوشحالم که داری بهتر میشی این مدت خیلی اذیت شدی اما عیب نداره.اینا قاعده ی زندگیه .باید قوی باشی و بتونی از پسش بر بیای.عاشقتم و امیدوارم همیشه سلامت باشی.میبوسمت عشقم .راستی اینم بگم که از وقتی به دنیا اومدی اول زردی .دوم عفونت گوشهات.سوم هم ویروس  مریضی هایی بود که تا الان گرفتی ایشالا که اخریش باشه ....

اینم دخمل بی حال مامان...فداش بشم منغمگین

اینجا یه کم بهتر شدی قربونتخسته

اینو من به مناسبت خوب شدنت برات خریدم شوگولی مامانخندونک

اینم مامان معصوم خرید واست بوس

عسل مامان سلامتی نعمت بزرگیه.همیشه بابتش خدارو شکر کن.خدایا ممنونم که یه نی نی سالم دارم ...محبت

پسندها (4)

نظرات (1)

مهدیه مامان تبسم
25 آذر 93 8:24
خدا راشکر که ماهت بهتره بچه ها که مریض میشن خیلی بده انگار ما هم باهاشون مریض میشیم