ماهک کوچولوی ماماهک کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

روزهای با تو بودن

حال و هوای این روزهای دخترم.......

1393/4/21 0:18
نویسنده : مامان و بابا
658 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگ و دوست داشتنی من ، این روزها خیلی خیلی شیطون شدی اینقد که نمیشه یه لحظه تنهات بزارم ،همه جای خونه سرک  میکشی و خیلی عجله داری راه بیفتی،با دستای کوچیکت همه جا رو میگیری و رو پاهات وایمیستی،هفته ی پیش سالگرد ازدواج من و بابایی بود و با هم رفتیم بیرون  و یه کیک بزرگ و قشنگ خریدیم.....پنج شنبه ی همون هفته هم با بابایی رفتیم یه ماشین لباسشویی برای خونمون خریدیم اخه ماشین لباسشویی قبلیمون کوچیک بود و کلا دوستش نداشتم ،بابایی هم برام یه لباسشویی هفت کیلویی سامسونگ خرید و گذاشت به حساب سالگرد ازدواجمون.........مردا کلا زرنگن دخترم♥♥راستی اولین روز ماه رمضون من و بابایی رفتیم بلوار ابوذر تا برای افطار حلیم بخریم اونجا یه اسباب بازی فروشی عالی بود برات یه استخر بادی و یه توپ بادی خریدیم ،اخه تو عاشق آب بازی هستی و گفتم تجربه ی خوبیه برات......شب بعد از افطار تو حموم استخرت رو پر از اب کردیم و شما رو انداختیم توش،الهی فدات شم که مثل ماهی تو آب شنا میکردی ،دست و پا میزدی جیغ میزدی و میخندیدی.......خلاصه کلی انرژی ت رو تخلیه کردی و منم انرژیم از دست رفت♥♥♥♥♥♥خیلی از استخرت خوشت اومده بود عزیزم عاشقتم دختر خوب مامان........

گل مامانی حالا دیگه میرقصی ،با حرکاتت میفهمونی چی میخوای،،بابا و مامان و ددر و ممه رو خوب تلفظ  میکنی،حسابی لجباز شدی و میخوای با گریه همه چیزو به دست بیاری،بد غذا شدی و موقع غذا خوردن کلی اذیت میکنی،تمام تبلیغات شبکه جم رو میبینی و پلک نمیزنی،چون حسابی کنجکاو شدی مرتب زمین میخوری و هی گریه میکنی و مامانی غصه میخوره،عاشق تراس خونه ی مامان معصوم هستی و مدام باید کنترلت کنم که نری و اگرم موفق نشدم خودم همراهت بیام تراس و با هم بازی کنیم،عاشق اینی که بری زیر صندلی غذات و با گچ دیوار بازی کنی،یه روز به بابایی گفتم بیا برای ماهک یه کلبه بخریم تا دیگه زیر صندلی نره و تو کلبه بازی کنه ،بابا شاپورم برات دیروز یه چادر عروسکی خرید که برات بازش کردیم و اولش یه کم ترسیدی بری توش اما مامان معصوم بردت و سوپت رو اونجا خوردی اما سریع اومدی بیرون و این شد که ما فهمیدیم شما فقط زیر صندلی غذا احساس ارامش میکنی و چادرت رو جمع کردیم تا هر وقت لازم شد ببریم بیرون و ازش استفاده کنیم ،♥♥♥♥♥♥

الان چند روزی میشه که به لیست غذات میگو رو هم اضافه کردم برات با ابلیمو و گلپر مزه دارش میکنم و با سبزی پلو میل میکنی خدارو شکر خوشت میاد....همه ی این غذا هارو با کمک مامان معصوم برات درست میکنم و بیشتر زحمتاشو مامان معصوم میکشه دستش درد نکنه..........صبح ها هم خرما و گردو بهت  میدیم و میخوری ....عاشق اینی که سفره ی افطار پهن بشه و بیای بهم بزنیش من و مامان معصوم هم تلاش میکنیم قبل افطار بخوابونیمت تا لااقل راحت افطار کنیم اما بیشتر وقتا موفق نمیشیمخندهمیای سر سفره و با من و بابا شاپور و بابایی و مامان معصوم افطار میکنی جیگر من..بوس

قربون دخترم برم فردا یازده ماهت پر میشه .باورم نمیشه به تولد یک سالگیت چیزی نمونده و داری خانومی میشی واسه خودت پرنسس مامان....دوستت دارم عزیز دلم خیلی زیاد..بوسبوس

اینم استخر و توپ بادی که من و بابایی برات خریدیم.....

اینم اولین تجربه ی  اب بازی شما .......قربونت برم کلی خوش گذروندیمحبت

هر کاری کردم نذاشتی توپ بادیت رو بندازم تو استخرت منم ازش عکس ندارم فدات شمغمگین

و حالا اینم چادر بازی که بابا شاپور واست خریده عزیزم ........تشویق

خونه ی جدیدت مبارک عزیز مامانخندونک

دوست تبلتی ماهک مامان......عاشق این جوجه هستی خندونک

راستی  اینم عکس کیک سالگرد ازدواجمونه که نوشته ی روش هیچ ربطی به سالگرد ازدواج نداره.اما قنادی که من ازش کیک میخرم همین یه کیک رو داشت اخه ما دیر رفتیم واسه خرید کیک و این شد کیک سالگرد ازدواجون.....قه قههقه قهه

عروسک دوست داشتنی من.دختری که همه عاشقشنمحبت

اینم یه گوشه از شیطنت هات.دفتر تلفن بیچاره که از دست تو تکه تکه شدهخندونک

دوستت دارم عزیز دلم.خیلی زیاد محبتمحبتمحبت

نظرات (14)

شیوا
22 تیر 93 13:59
سلام به وب شما سر زدم به من هم سر بزنید
مامان کیمیا
23 تیر 93 1:41
ای جونم چقدر تو اون استخر بادی ماشالله ناز شدی خاله جون.مامانی بچه ها اگه خوابم باشن وقت غذا خوردن بیدار میشن ووقتی هم تلاش میکنی بخوابونیشون اونا برعکس اصن نمیخوابن.چه کنیم میخوان سر سفره حسابی حالمونو بگیرن سالگرد ازدواجتوت هم مبارک گلم
مامان اسماء کوچولو
23 تیر 93 3:28
سلام ماهک کوچولو مبارک باشه استخرت توپت چادرت 11ماهگیت دخمل بلا شدی ها
مامانی(برای دخترم زهرا)
23 تیر 93 6:20
ماشاا...به این نی نی ناز گمونم ماهکم مثل زهرا 11ماهگی راه بره وااای که چقد منو بابایشش ذوق کردیم...خیلی تجربه ی بکریه راه رفتن بچه ی اول...
مامان سامیه
23 تیر 93 8:45
سلام ممنون از اینکه اومدید وبه وبلاگ دخترم سر زدید .سالگرد ازدواجتون وتبریک می گم وامیدوارم سالهای سال باهم به خوبی خوشی زندگی کنید وبزرگ شدن کوچولوتون وببینید دختر ناز وبا نمکی دارید خدا حفظش کنه
مامانی
23 تیر 93 16:10
هم خونه ات مبارک عزیزم هم استخر بادی خیلی خوشگلت. عزیزمی چقده قشنگ اب بازی می کنی خاله. آفرین که خوب خوب غذاهاتو میخوری.خدا واسه مامان و بابا تو کوچولوی خوشگلو نگه داره.
مامان نیلوفر
23 تیر 93 19:57
عزیزم توی استخرت چقدر ناز شدی خاله ماهک جونو ببوس
مامان الیار
24 تیر 93 0:30
قربونت برم ماهک جون روز به روز بزرگ وخوشگل تر می شی و دل ما رو می بری. راستی عسلم 11 ماهگیت هم مبارک انشالله صد ساله شی
یسنا-مامان-بابا
25 تیر 93 13:36
عزیزم ماشاا.. خیلی دخر بامزه ای دارین خدا واستون نگهش داره
مهدیه
29 تیر 93 11:26
چقد خوشمله ونازه لطف میکنین اگه بهم سری بزنین ونظر بدیدممنونم
حمیده
29 تیر 93 14:32
وای عزیزم توچقدر نازی خاله عافیت باشه ایشالا حموم عروسیت
حمیده
29 تیر 93 14:33
سالگرد ازدواجتونم مبارک گلم
مامان عاطی
15 مرداد 93 8:36
سلام ماشاءالله دختر بانمکییه خدا براتون نگهش داره ودر زیر سایهسالم باشه
مامان طاها
25 مرداد 93 10:57
سلام ماشاله دخترتون خیلی نازه خدا حفظش کنه