ماهک و صندلی غذا
دیروز من و بابایی برات یه صندلی غذا و یه تاب بارفیکسی خریدیم ،اخه داری بزرگ میشی و باید یاد بگیری غذاتو رو صندلی مخصوص بخوری،اولین بار هم دیروز تستش کردم و نشستی رو صندلیت و پوره سیب زمینی خوردی،خدارو شکر خوب باهاش ارتباط برقرار کردی ،غروب هم من و بابا رفتیم برات یه بارفیکس خریدیم و تابت رو خونه ی مامان معصومه نصب کردیم،اخه ما هنوز خونه ی خودمون نرفتیم،توی تاب که نشستی اول یه کم ترسیدی اما بعدا خوشت اومد تاب میخوردی و چرت میزدی،راستی سه شنبه ی هفته ی پیش هم بردمت دکتر حسینی برای چکاب،وزنت ۷،۸۰۰بود و قدت هم ۶۶.دکتر گفت وزنت عالیه و قدت هم تقریبا خوبه ،برات سرلاک میوه نوشت اما تو زیاد دوسش نداری و شیر و خرما رو ترجیح میدی،دختر ناز من کنار تو برام هر ثانیه ارزشمند و خاطره انگیزه خوشحالم که تو و بابایی رو دارم و از ته قلبم دوستتون دارم ،ما یه خانواده ی خوشبختیم ،خانواده ای که با اومدن تو کامل تر و خوشبختر شد.........،.
عسل مامان با صندلی غذاش
بقیه ادامه مطلب..........
ماهک مامانی و تاب بازی..........
اینم چند تا عکس از شیطنت های عزیز دلم....
ماهک دختر درس خون مامان......
اینم تیپ پسرونه ی عسل مامان وقتی که میخواست پیش آقای دکتر بره.....
دوستت دارم نفسم.......