ماهک کوچولوی ماماهک کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

روزهای با تو بودن

دلتنگتم دختر نازم........

1393/2/12 2:49
نویسنده : مامان و بابا
819 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب بابایی از کرج اومد دنبالم تا شب با هم بریم خونه ی خودمون.هم سری به خونه بزنیم هم به یاد اون وقتا کنار هم باشیم .تو رو پیش مامان معصومه گذاشتم و من و بابا تنها اومدیم خونمون.الان که دارم برات مینویسم انگار یه تیکه از وجودم نیست تازه میفهمم چقدر به بوی نفسات وابسته شدم.آروم میرم تو اتاق خوابت اتاقی که هیچ وقت تو رو به خودش ندید.خونه تو رو کم داره عزیزم .همه جا دنبالتم و نیستی........

اتاقت دلتنگته،کمد لباسات، عروسکات ،تخت خوابت ،میز توالتت،ساعتت و حتی قاب عکسات همه و همه تو رو میخوان...دلم خیلی برات تنگ شده فقط چند ساعته که ندیدمت اما واسم یه قرن گذشته،عکساتو نگاه میکنم و بغض گلومو فشار میده با خودم میگم اگه بازم بیارمت خونمون و تو نمونی من باید تو رو پیش مامان معصومه بزارم و بیام خونه،اون وقت باید چه جوری تحمل کنم بی تو بخوابم بی تو پاشم و بی تو نفس بکشم.......نه نمیتونم

من مامان خوبی برات نبودم  اما بدون خیلی دوستت دارم ........

فردا با بابایی میرم نمایشگاه کتاب و برای شما کتاب حمام میخرم تا تو حموم باهاش بازی کنی بعد میرم بنی هاشم پوشکاتو یه سایز بزرگتر بگیرم اخه شماره 3 برات کوچیک شده و باید 4 بپوشی من و بابایی هم بی خبر از این که تو چه زود بزرگ میشی برات 5 بسته ی 70 تایی پوشک( اوی بیبی )سایز 3 خریدیم و  حالا باید بریم عوضشون کنیم.....خلاصه بعد تمام این کارا میایم پیشت.کاش زودتر صبح بشه و به دیدنت نزدیک شم....

امشب پیشت نیستم تا روتو بپوشونم ودستاتو ببوسم اما مامان معصوم مواظبته ....بخواب فرشته ی مهربون من راحت راحت بخواب ........هیسهیسهیسهیس

                                         

ای بوی هر چه گل

بوی بهار می شنوم از صدای تو

نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو

ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من

ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو

ای صورت تو آیه و آیینه خدا

حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو

صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر

آورده ام که فرش کنم زیر پای تو

رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام

تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو

چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود

ای پاره ی دلم،  که بریزم به پای تو

امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من

فردا عصای خستگی ام شانه های تو

در خاک هم دلم به هوای تو می تپد

چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو

همبازیان خواب تو خیل فرشتگان

آواز آسمانیشان لای لای تو

بگذار با تو عالم خود را عوض کنم:

یک لحظه تو به جای من و من به جای تو

این حال و عالمی که تو داری،  برای من

دار و ندار و جان و دل من برای تو

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان کوثر
13 اردیبهشت 93 12:01
عزیزم ایشالا که خیلی زود به محیط خونه خودتون هم عادت میکنه، شاید چون خلوت تر از خونه مامانتونه دوستش نداره، خب مهمون دعوت کنید یه مدت شما خونه مامانت بودی، یه مدت اونها بیان تا شاید کوچولو خانوم هم عادت کنه