ماهک کوچولوی ماماهک کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

روزهای با تو بودن

علاقه مندی های دختر گلم.(سری 1)

ماهک قشنگم روز به روز شیرین تر و دوست داشتنی تر میشی و من هر روز بیشتر باور میکنم که تو برای جون دادن به رویاهام خلق شدی،عزیز مامان تازه یاد گرفتی (بابا) بگی و  بابایی عاشق این کلمس،هر وقت اینو میگی قند تو دلش آب میشه..... به خیلی چیزا علاقه داری مثلا عاشق بادکنک بازی هستی هر شب بابا شاپور بغلت میکنه  و بادکنک بازی میکنید و کلی  جیغ میزنی از موز و سیب و طالبی خیلی خوشت میاد اما آناناس دوست نداری،ماست و پنیر هم دوست داری،عاشق تبلیغ پوشک مای بیبی هستی  حتی اگر خوابم باشی با صداش بیدار میشی و حسابی کیف میکنی .......... با اسباب بازیات جور نیستی در عوض عاشق قابلمه و بشقاب و وسایل آشپزخونه ای...... عاشق بیرون ر...
9 ارديبهشت 1393

ماهک و صندلی غذا

دیروز من و بابایی برات یه صندلی غذا و یه تاب بارفیکسی خریدیم ،اخه داری بزرگ میشی و باید یاد بگیری غذاتو رو صندلی مخصوص بخوری،اولین بار هم دیروز  تستش کردم و نشستی  رو صندلیت و پوره سیب زمینی خوردی،خدارو شکر خوب باهاش ارتباط برقرار کردی ،غروب هم من و بابا رفتیم برات یه بارفیکس خریدیم و تابت رو خونه ی مامان معصومه نصب کردیم،اخه ما هنوز خونه ی خودمون نرفتیم،توی تاب که نشستی اول یه کم ترسیدی اما بعدا خوشت اومد تاب میخوردی و چرت میزدی،راستی سه شنبه ی هفته ی پیش هم بردمت دکتر حسینی برای چکاب،وزنت ۷،۸۰۰بود و قدت هم ۶۶.دکتر گفت وزنت عالیه و قدت هم تقریبا خوبه ،برات سرلاک میوه نوشت اما تو زیاد دوسش نداری و شیر و خرما رو ترجیح میدی،دختر ناز ...
8 ارديبهشت 1393

ممنون که دخترم شدی........

دختر داشتن یعنی کمدی پر از دامن های رنگی چین چینی. دختر داشتن یعنی اتاقی پر از عروسکای ریز و درشت که هروقت میری تو اتاق یه تیکه اش بره زیر پات و نفست ببره.... دختر داشتن یعنی یه میز توالت بنفش پر از کش های رنگی رنگی.... دختر داشتن یعنی رنگ زندگیت صورتی و بنفش...... دختر داشتن یعنی پچ پچ های آخر شب مادر و دختری توی یه تخت کوچیک صورتی ...... دختر داشتن یعنی لاک های رنگی.... دختر داشتن یعنی تتوهای رنگ به رنگ روی بازو..... دختر داشتن یعنی رقص ، قر ، خنده های از ته دل ، موهای بلند ، دامن های زیبا ، کمد پر از لباس ، ناخن های لاک زده ، عروسکهای ریز و درشت ، میزتوالت پر از گل سر و گوشواره و .... دختر داشتن یعنی عشق در یک کلام ازت ممنونم...
7 ارديبهشت 1393

اولین عید نوروز ماهک من...............

امسال اولین عید ما در کنار  تو بود یه عید شرین و خاص وامسال اولین سالی بود که به برکت وجودتت هفت سین چیدم اخه ما هیچ وقت به طور جدی هفت سین نمیزاشتیم چون معمولا یا تو راه سفر بودیم یا تو خود سفر.....اما امسال قرار شد تحویل سال خونه بمونیم و فرداش حرکت کنیم سمت بندر انزلی.چون خونه مامان بزرگ و بابا شاپور بودیم سفره مون رو اونجا گذاشتیم و چقدر کنار تو به ما خوش گذشت......ساعت 20 و 27 دقیقه سال تحویل شد مامان و بابا برات یه پابند طلا عیدی گرفتن و مامان معصوم و بابا شاپور یه النگو بهت دادن دایی شاهین پنچاه تومن پول داد و بابا ایرج و مامان بزرگ یه تو گردنی .......امسال در کنار تو بهار هم رنگ و بوی دیگه ای داشت     ...
4 ارديبهشت 1393

دختر نازم و گوشواره هاش.................

لباسی که مامان و بابا به مناسبت سوراخ شدن گوشات برات خریدن     لباسی که مامان معصوم به مناسبت سوراخ کردن گوشت واست خرید     و اینم ماهک خانوم بعد از سوراخ شدن گوش هاش......    بقیه ادامه مطلب................... بابایی بهت تبلت داد تا ساکت شی و مامان از گوشات عکس بگیره..........     ...
2 ارديبهشت 1393

گوشواره هات مبارک..............

دیروز بلاخره تصمیم گرفتم گوشهای نازتو سوراخ کنم،برات ساعت هشت غروب وقت گرفتم  و سه  نفری یعنی من و تو و مامان معصومه رفتیم مطب،بابایی نیمد چون دلش نمیومد گریه کنی ودردت بیاد ،من و بابایی کلامخالف بودیم گوشتو سوراخ کنیم اما  همه میگفتن الان وقت خوبیه و کمتر دردشو حس میکنی......بگذریم،رفتیم مطب اما دکتر نیمده بود و چون تو اذیت میکردی و یه جا  بند نمیشدی رفتیم پاساژ نزدیک مطب وو یه دوری زدیم من و مامان معصومه به مناسبت سوراخ کردن گوشت برات دو دست لباس خوشگل خریدیم که برات عکساشو میزارم،دوباره رفتیم مطب و اقای دکتر تشریف آورد و تو و مامان معصوم رفتین داخل و من بیرون موندم خیلی برام سخت بود ببینم گوش کوچولوتو سوراخ میکنن ،بعد ...
2 ارديبهشت 1393

برای دخترم......................

ماهک کوچولوی من امروز دقیقا ۸ ماه و ۴ روزشه و مامانی تنبلش تازه میخواد خاطراتش رو بنویسه.اخه تو این مدت سرش حسابی شلوغ بوده .....این وبلاگ رو برای دختر قشنگم ساختم تا وقتی بزرگ شد یه یادگاری ارزشمند داشته باشه.........   الان یه مدته که سینه خیز میری و حسابی شیطون شدی ما هنوزم خونه مامان بزرگیم چون تو خونه خودمونو دوست نداری و حسابی به مامان بزرگ و بابا بزرگ وابسته شدی ... به زودی عکساتو از اروز اول تولد تا ۸ ماهگی میزارم تا بعدا ببینی چقد کوچولو بودی...دوستت دارم .......... ...
27 فروردين 1393