واکسن 18ماهگی دخملی.....
عشق مامان بلاخره یک سال و نیمه شدی،کم کم داری بزرگ میشی و دنیات هم بزرگ و بزرگتر میشه ،همه چیز رو درک میکنی و میفهمی ،با محیط بیرون بهتر ارتباط برقرار میکنی و خلاصه خانومی شدی واسه خودت.....
دیروز بابا محمد صبح رفت مطب دکترت و ازش وقت گرفتیم تا هم چکاب ببرمت و هم واکسناتو اونجا بزنم.بابایی رفت و اسممون رو نوشت ما نفر چهلم بودیم♥♥ساعت یه ربع به هشت رسیدیم مطب و تقریبا نفر اخر بودیم،خانوم منشی خواست وزنت کنه که اونقدر گریه کردی منصرف شد مامان معصومم با کلی ادا و شکلک بلاخره راضیت کرد و رو ترازو نشوندت وزنت 9کیلو و نهصد بود که دکتر گفت وزنت خوبه اما قدت کمه....راستش یادم رفت از دکتر بپرسم قدت چنده ولی کمه دیگه جیگر مامان...
تا دکتر اومد بغلت کرد اینقدر گریه کردی که نفست بند اومد و موقع معاینه هم همچنان در حال گریه بودی... دکتر هم بهت یه بیسکوییت داد تا باهاش اشتی کنی اما تو لجبازتر از این حرفایی،بعد از واکسنت هم بهت خیار و نارنگی داد اما بازم باهاش اشتی نکردی و همشو انداختی رو زمین..قطره اهنت رو دوباره minajouicنوشت و زینک و ویتامین ای هم دوباره ادامه داره و به جای جونیور یه مولتی وییتامین دیگه نوشت که اسمشو نمیدونم عکسشو برات میزارم.
موقع واکسن هم کلی گریه کردی اینقدر که دلم برات کباب شد ،یه دونه تو پات زد یکی هم تو دستت،بمیرم برات ،خدارو شکر واکسنات تا شش سالگی تموم شد و راحت شدی،برات قطره استامینوفن نوشت و اومدیم خونه،یه کم ب. کردی و برات کمپرس گرم گذاشتم و خوابیدی،شب زیاد اذیت نکردی و تقریبا یکی دوبار بیدار شدی،صبح هم 9بیدار شدی و 11 خوابیدی تا 12 ...
راستی دکترت گفت دیگه شیر خشک ممنوع.....منم از دیشب بهت شیر پاستوریزه میدم زیاد خوب نمیخوری اما باید عادت کنی یه کم شکمت سفت شده احتمالا مال شیر پاستوریزس،باید ببینم خوب میشی یا باید یه فکر دیگه بکنم.....
خب اینم از واکسن 18 ماهگی که به خیر گذشت.....عاشقتم نفس مامان .بوس بوس ♥♥♥
اینم مولتی ویتامینای جدیدت..
اینم ماهک مامان که واکسن 18 ماهگیشو زده...
میبوسمت عشق مامان