ماهک کوچولوی ماماهک کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

روزهای با تو بودن

روزت مبارک بابایی......

امسال اولین سالیه که به یمن وجود دختر گلم تو پدر شدی با اینکه از ما دوری اما دل من و دختر کوچولوت واست تنگ شده و میخوایم روز پدر رو بهت تبریک بگیم و دوست داریم بدونی همیشه به وجودت افتخار میکنیم و تو رو محکمترین تکیه گاه زندگیمون میدونیم روزت مبارک عزیزم........ شانه هایت بوی کار میدهند و دستهایت بوی نان روزت مبارک بابا شاپور.........(اینم تبریک من و ماهک به بابای خودم ) و یه تبریک دیگه به بابا ایرج بابای خوب و مهربون بابایی و خلاصه همه ی باباهای دنیا .......... اینم عکس پدر و دختر در کنار هم .دو نفر که زندگیه من هستن...... دوستتون دارم............. ...
23 ارديبهشت 1393

عکسهای طراحی شده ی دختر نازم....(سری اول)

عزیز دلم دختر گلم امروز برات عکسای نازتو میزارم که خودم یه کم روشون کار کردم .امیدوارم خوشت بیاد من که عاشقشونم بقیه ادامه مطلب..... اینم تیپ شما موقع رفتن به عروسی پسرخاله ی مامان     تو این عکسم کلاه گیس مامان معصومه رو گذاشتیم سرت عین عروسکا شدی نفسم   اینم نفس مامان تو چادر....... اینجا 5 ماهه بودی عسلم..... این پیراهن جین رو همسایه و دوست خوبم حمیده جون مامان بهنود کوچولو برات خریده بود.. این عکسا مال 8 ماهگیته عشقم..... اینم ماهک خانم با کلاه باباییش...... دوستت دارم عزیز دلم خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی...
17 ارديبهشت 1393

لباسای جدیدت مبارک........

دختر قشنگ و دوست داشتنی من،خیلی شیطون شدی و نمیشه یه لحظه تنهات گذاشت .کارات بامزه شدن و مامانی دلش برات ضعف میره.تازگی با روروئکت راه میری و خودتو به دستگیره های کمد میرسونی و بازشون میکنی......الان چند روزه غروبا مامان معصومه میبرتت پارکینگ و تو حیاط میشینی و بازی بچه هارو میبینی و حسابی سرحال میشی .هر وقت بغلت میکنم قلقلکت میدم حرصت میگیره و گازم میگیری،انصافا دندونای تیزی داری.... جمعه با بابا رفتم نمایشگاه کتاب تا برات کتاب حمام بخرم اما جای پارک نبود و برگشتیم ،قراره پنج شنبه برم انقلاب و برات بخرمش،این هفته برات دو دست لباس تابستونی خریدم که عکساشو واست میزارم امروزم که با بابایی رفتیم بیرون یه تاپ و شورت خوشگل دیدیم و بابایی واست ...
16 ارديبهشت 1393

دلتنگتم دختر نازم........

دیشب بابایی از کرج اومد دنبالم تا شب با هم بریم خونه ی خودمون.هم سری به خونه بزنیم هم به یاد اون وقتا کنار هم باشیم .تو رو پیش مامان معصومه گذاشتم و من و بابا تنها اومدیم خونمون.الان که دارم برات مینویسم انگار یه تیکه از وجودم نیست تازه میفهمم چقدر به بوی نفسات وابسته شدم.آروم میرم تو اتاق خوابت اتاقی که هیچ وقت تو رو به خودش ندید.خونه تو رو کم داره عزیزم .همه جا دنبالتم و نیستی........ اتاقت دلتنگته،کمد لباسات، عروسکات ،تخت خوابت ،میز توالتت،ساعتت و حتی قاب عکسات همه و همه تو رو میخوان...دلم خیلی برات تنگ شده فقط چند ساعته که ندیدمت اما واسم یه قرن گذشته،عکساتو نگاه میکنم و بغض گلومو فشار میده با خودم میگم اگه بازم بیارمت خونمون و تو نمو...
12 ارديبهشت 1393

مرواریدهای سفید تو ......

عریر دل مامان خیلی زود دندون درآوردی .شش ماهت پر نشده بود که دو تا مروارید کوچولو تو دهنت ظاهر شد و  بلاخره شما هم دندون دار شدی.......با دکترت صحبت کردم اخه فکر میکردم خیلی زود دندون در آوردی اما ایشون گفت مشکلی نیست ..... البته یکی از دلایل دیگه که زود دندون درآوردی این بود که وقتی به دنیا اومدی تو بیمارستان متوجه شدیم دو تا دندون کوچولو داری که دکتر اطفال اونجا بهم گفت موردی نیست و به مرور محو میشه .بعد که چهار روزت هم بود دکتر حسینی دکتر خودت هم بهم گفت دوباره میره داخل و بعد یه ماه کاملا رفت تو.......بابایی میگفت بچه هایی که روزای اول تولد دندون دارن روزیشون خیلی خوبه و واقعا هم تو با اومدنت به زندگیمون برکت فراوونی آوردی و به ق...
10 ارديبهشت 1393

علاقه مندی های دختر گلم.(سری 1)

ماهک قشنگم روز به روز شیرین تر و دوست داشتنی تر میشی و من هر روز بیشتر باور میکنم که تو برای جون دادن به رویاهام خلق شدی،عزیز مامان تازه یاد گرفتی (بابا) بگی و  بابایی عاشق این کلمس،هر وقت اینو میگی قند تو دلش آب میشه..... به خیلی چیزا علاقه داری مثلا عاشق بادکنک بازی هستی هر شب بابا شاپور بغلت میکنه  و بادکنک بازی میکنید و کلی  جیغ میزنی از موز و سیب و طالبی خیلی خوشت میاد اما آناناس دوست نداری،ماست و پنیر هم دوست داری،عاشق تبلیغ پوشک مای بیبی هستی  حتی اگر خوابم باشی با صداش بیدار میشی و حسابی کیف میکنی .......... با اسباب بازیات جور نیستی در عوض عاشق قابلمه و بشقاب و وسایل آشپزخونه ای...... عاشق بیرون ر...
9 ارديبهشت 1393

ماهک و صندلی غذا

دیروز من و بابایی برات یه صندلی غذا و یه تاب بارفیکسی خریدیم ،اخه داری بزرگ میشی و باید یاد بگیری غذاتو رو صندلی مخصوص بخوری،اولین بار هم دیروز  تستش کردم و نشستی  رو صندلیت و پوره سیب زمینی خوردی،خدارو شکر خوب باهاش ارتباط برقرار کردی ،غروب هم من و بابا رفتیم برات یه بارفیکس خریدیم و تابت رو خونه ی مامان معصومه نصب کردیم،اخه ما هنوز خونه ی خودمون نرفتیم،توی تاب که نشستی اول یه کم ترسیدی اما بعدا خوشت اومد تاب میخوردی و چرت میزدی،راستی سه شنبه ی هفته ی پیش هم بردمت دکتر حسینی برای چکاب،وزنت ۷،۸۰۰بود و قدت هم ۶۶.دکتر گفت وزنت عالیه و قدت هم تقریبا خوبه ،برات سرلاک میوه نوشت اما تو زیاد دوسش نداری و شیر و خرما رو ترجیح میدی،دختر ناز ...
8 ارديبهشت 1393

ممنون که دخترم شدی........

دختر داشتن یعنی کمدی پر از دامن های رنگی چین چینی. دختر داشتن یعنی اتاقی پر از عروسکای ریز و درشت که هروقت میری تو اتاق یه تیکه اش بره زیر پات و نفست ببره.... دختر داشتن یعنی یه میز توالت بنفش پر از کش های رنگی رنگی.... دختر داشتن یعنی رنگ زندگیت صورتی و بنفش...... دختر داشتن یعنی پچ پچ های آخر شب مادر و دختری توی یه تخت کوچیک صورتی ...... دختر داشتن یعنی لاک های رنگی.... دختر داشتن یعنی تتوهای رنگ به رنگ روی بازو..... دختر داشتن یعنی رقص ، قر ، خنده های از ته دل ، موهای بلند ، دامن های زیبا ، کمد پر از لباس ، ناخن های لاک زده ، عروسکهای ریز و درشت ، میزتوالت پر از گل سر و گوشواره و .... دختر داشتن یعنی عشق در یک کلام ازت ممنونم...
7 ارديبهشت 1393

اولین عید نوروز ماهک من...............

امسال اولین عید ما در کنار  تو بود یه عید شرین و خاص وامسال اولین سالی بود که به برکت وجودتت هفت سین چیدم اخه ما هیچ وقت به طور جدی هفت سین نمیزاشتیم چون معمولا یا تو راه سفر بودیم یا تو خود سفر.....اما امسال قرار شد تحویل سال خونه بمونیم و فرداش حرکت کنیم سمت بندر انزلی.چون خونه مامان بزرگ و بابا شاپور بودیم سفره مون رو اونجا گذاشتیم و چقدر کنار تو به ما خوش گذشت......ساعت 20 و 27 دقیقه سال تحویل شد مامان و بابا برات یه پابند طلا عیدی گرفتن و مامان معصوم و بابا شاپور یه النگو بهت دادن دایی شاهین پنچاه تومن پول داد و بابا ایرج و مامان بزرگ یه تو گردنی .......امسال در کنار تو بهار هم رنگ و بوی دیگه ای داشت     ...
4 ارديبهشت 1393